جدول جو
جدول جو

معنی عربی دان - جستجوی لغت در جدول جو

عربی دان
(کَ / کِ)
دانندۀ عربی. عالم به علوم عرب. واقف به لغت عرب. که فنون و علوم عرب و لغت آن داند. زبان عرب شناس. زبان عرب دان. دانا به لغت تازی. دانشمند به لغت عرب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ رَ)
عمل عربی دان. دانایی به لغت و ادب و علم عرب، دانش لغت و علوم و فنون عرب
لغت نامه دهخدا
(نِ)
این ترکیب را مترجم تاریخ قم بکار برده است بجای عربی دان. مرادف با عالم به ادبیات و علوم عرب و متبحر و حاذق در فنون عربی است: ازین بندۀ ضعیف نحیف فقیر درخواه کرد که آنرا از تازی با فارسی نقل کند تا چنانچه عربیت دانان از آن مستفید شوند، فارسی خوانان نیز از آن مستفید شوند. (تاریخ قم ص 3)
لغت نامه دهخدا
دسم و بادسومت، مهره دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
همچون عرب. به سان عرب. عرب مانند. عرب کردار. همانند عرب:
شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عالم به فنون جنگ: سوم شجاع و مبارز حرب دان و سلاح شناس. (سندبادنامه ص 318)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 14هزارگزی شمال راه فرعی عنبرآباد به بم. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. مزارع درکوه تل، تقشین، سیه ماری و درکوچان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ دَ / دِ)
عیب داننده. آنکه عیب مردم شناسد. (فرهنگ فارسی معین) :
ما همه عیبیم چون یابد وصال
عیب دان در بارگاه غیب دان.
عطار.
عیب های سگ بسی او می شمرد
عیب دان از غیب دان بوئی نبرد.
مولوی.
نعوذباللّه اگر خلق عیب دان بودی
کسی به حال خود از دست کس نیاسودی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(عَ دِ)
نام وادی حیه است به ناحیه یمن که گویند در آن مار بزرگی است. که مانع رفت و آمد و چرانیدن حیوانات است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنبر دان
تصویر عنبر دان
امبر دان امبر چه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرب دان
تصویر حرب دان
عالم به فنون جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیب دان
تصویر عیب دان
آکدان آنکه عیب مردم را شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدان
تصویر ربیدان
پا کلاغی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار